تعیین جنسیت نی نی گولو

من 16/12/90 رفتم بیمارستان پارس که بدونم نی نی گولومون پسره یا دختر.

مردم توی پنج ماه هر کی ی چیزی می گفت. ی سری می گفتند پسره ی سری می گفتند دختره. ولی ی چیز جالب اینکه اکثرا نظر داشتند که نی نی گولومون پسره.

همکارام می گفتند شما پسری. مامانی جونی می گفت شما دختری. مامان طاهره می گفت پسری.

جالب اینکه چون ما همه مون دختر بودیم ی کم براشون سنگین بود که شما پسر باشی. ی وقتهایی به مامان جونی می گفتم پسره. می گفت تو رفتی و نمی خوای به من بگی. آخه می دونی چیه من از موقعی که فهمیدم شما به وجود آمدی چون مامان جونی و حاج بابا تازه از مکه آمده بودند و اگر می گفتم نمی ذاشتند کار کنم. به خاطر این پنهان کاریم همیشه مامان جونی می گفت تو می دونی و نمی گی. خلاصه که ............

اون روز سه شنبه بود قرار بود بابا بهمن هم بیاد. ولی چون می خواست پایان نامه دکتراشو چاپ کنه علی رغم میلش گرفتاره دانشگاه شد. من و شما رفتیم. از ساعت سه و نیم نشستیم تو لابی بیمارستان. من حسم می گفت که شما ی پسره قند عسلی.

همه همکارام، دوستام و فامیل منتظر بودند.

تا اینکه خانم منشی اسممو صدا کرد. رفتمو خوابیدم رو تخت. خانم دکتر مهربونی بود که می گفت ماشاء الله چقدر شیطونه. خدا رو شکر سالمه همه چیزش هم خوبه.

گفتم خانم دکتر جنسیتش چیه؟ گفت نمی دونی؟ گفتم : نه . گفت : ی پسره شیطون و بازیگوش. اینم همون چیزیه که نشون می ده پسره. ی خنده از ته دلم کردم. گفت: خوشحالی پسره. گفتم: همه می گفتند. پسره . با سونوگرافی سنتی(نمک می ریختن رو سرم که ببینند اگر دست بزنند به پشت لبم پسره و اگر می زدم رو سرم دختره) حدس زده بودند پسره. خانم دکتر گفت پس ما از این به بعد کم بیاریم میایم پیش شما.

خلاصه اومدم نشستم تا جواب آماده بشه. به همه پیامک زدم. بعد به باباجون که همیشره می گفت دختره. گفتم : حدس بزن نی نی چیه ؟ گفت : چیه؟ گفتم پسره با تعجب که شاخ هم درآورده بود گفت پسر. به مامان طاهره و مامان جونی و همه گفتم. همه ذوق کردند و تبریک گفتن.

این بود خاطره پسر شدن گل پسرم. منتظر اومدنتیم عسل مامان و بابا