مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

بزرگترین جوانمرد من

18 ماهگی

سلام مهراد جان من خاله زینب تازگیا به دلیل مشغله زیاد مامان سحر پست گذاشتن در وبلاگتو به عهده گرفتم ....شما 3بهمن وارد 18ماهگی شدی پسر گل 18ماهگیت مبارک.... شما اقاپسر گل شیطون خاله ها یواش یواش و آسه آسه داری شروع به صحبت کردن میکنی و کارای مارو تقلید میکنی... شما مهراد خان دیگ به جارو برقی میگی:جا و بب(که خیلی جالب تلفظ میکنی) به باباجون یعنی بابامرتضی بابای مامان سحر میگی:باباجی به گربه:پیشی (در مواردی که ما دوست داریم این کلمه رو دوباره تکرارکنی وووبه شما میگیم مهراد دوباره تکرارکن ...شما هم گیج میشی و به پیشی میگی پیپی،خاله زهرا هم برای این که شما رو در هنگام بازی سرگرم کنه میگه:مهراد بگو پیشی پیشی رو از بیرون صدا...
7 بهمن 1392

تولد هجده ماهگی

سلام زیباترینم دو روز زودتر به پیشباز ماهگردت رفتیم چون پنجشنبه تولد دعوتیم شمادیگه خیلی خیلی شیرین شدی سعی میکنی هر چی ما میگیم رو با زبون شیرین بیان کنی. من عاشقتر و دیدارت از گذشته به تو می‌نگرم که چقدر عجولی برای بزرگتر شدن شما تو پایان هفده ماهگی: 1_ وقتی آب میخوری بهت میگم سلام بر حسین سینه میزنی 2- هنوز عادت شدیدت به شیر خوردن ادامه داره و من موفق به ترکش نشدم 3- هنوز بقابلمه های من علاقه داری با اینکه برات قابلمه اسباب بازی خریدم ولی به طبیعیشان بیشتر علاقه داری 4-به باباجون و پدرت میگی بابایی واقعا ما که بهت یاد ندادیم چطور بلد شدی نمیدونم 5- به من ومامان جون هم میگی: مامی این هم ما یادت ندادیم کلماتی که جدید ...
1 بهمن 1392

کتک زدن

مامان خوبم؛ مدتها پیش خیلی دست به زدن و گاز گرفتن داشتی. خیلی وقت گرفت تا بتونیم این عادت بد رو از سرت بندازیم. به این اعتقاد دارم که تو پسر هستی و نباید عادت های دخترونه داشته باشی. مثلا وقتی گریه میکنی سریع به حرفت گوش ندم. ولی اصلا نه من و نه پدرت از این حرکات خوشمون نمیاد. متاسفانه دوباره این عادت زشت بهت برگشته. به طوریکه چند روز پیش وقتی از اداره برگشتم دیدم صورت و دست های خاله زهرا رو تمام خش انداختی. انقدر ناراحت شدم. وقتی به پدرت هم گفتم بسیار ناراحت شد و دعوات کرد. به این اعتقاد نداریم که چون پسری باید کتک زدن رو یاد بگیری اون موقع میشه باعث دردسر و ناراحتی همه. حتی همه اونهایی که اعتقاد دارند که پسر با...
23 دی 1392

نه گفتن

گل پسر مامان ؛ مدتی هست که یاد گرفتی "نه" میگی. مثلا میگم مهراد غذا میخوری؟ نه. فقط ی کلمه. مهراد بیا بخواب . نه. عاشق این "نه" گفتنت هستم که یک کلامه. مثل همه مردها قد و یک کلامی دیگه. خیلی خیلی دوستت دارم گل پسرم ...
23 دی 1392

رفتن به شمال

6 آذر پنج شنبه به همراه خاله ها و باباجون و مامان جون به پیشنهاد پدر رفتیم ساری دیدن یکی از اقوام. و من فراموش کرده بودم که برات بنویسم. زحمت پست رو خاله زینب کشید. و من این دو خط رو اضافه کردم. حداقل نمیزارن رانندگی کنیم روی ماشین میشینیم گل بازی هم عالمی داره هاااااااا   با این دودست کوچکم دعا کنم دعا دعا ببخشیدا دهنم پراست.... کلاهبرداری تو روز روشن از بابامرتضی ...
8 دی 1392

یلدا مبارک

جوانمردم؛ من رو ببخش که اصلا نتونستم بیام یلدا رو تبریک بزنم. هفته گذشته خیلی خیلی سرم شلوغ بود. کارم تو اداره انقدر زیاد بود که حتی وقت غذا خوردن رو هم نداشتم. ما مامان های شاغل ی وقت هایی که درگیری زندگی داریم مجبور به کشیدن بار مسئولیت کاری رو هم داریم و مدتی هم بود که مشکلاتی تو اداره برام پیش اومده بود. بگذریم. شنبه 30 آذر مصادف بود با شب یلدا. خانواده ما به دو مناسبت خیلی خیلی اهمیت میده. یکی شب یلدا یکی شب عید. خانواده پدرت بیشتر به شب چهارشنبه سوری اهمیت میدهند و من بیشتر چهارشنبه سوری ها اونجا هستم البته چند سالی هست که هم چهارشنبه سوری و هم شب سال تحویل اونجا هستیم تا مامان طاهره کمتر نبود عمه جون رو احساس کنه ...
7 دی 1392

تولد هفده ماهگی

گل پسرم ، با چهار روز تاخیر هفده ماهگیت رو تبریک میگم. دیگه شما تو این ماه: 1- خودت با اسباب بازی هات بازی می کنی . بیشتر با قابلمه و لگن و آبکش سرگرم هستی. 2- کنترل تلویزیون رو برمیداری و خودت دکمه قرمز رو میزنی و روشن می کنی . 3- معنا و مفهوم کلمات رو می فهمی. مثلا وقتی می گیم کنترل رو بزار بالا می فهمی بالا کجاست؟ 4- تو در حال حاضر ده تا مروارید خوشگل داری که من چند روز پیش به این کشف رسیدم که یکی از دندون های نیشت به صدف دهنت رویش کرد. و می دونم که چقدر درد رو تحمل کردی، جوانمردم. 5- عاشق جاروبرقی، اتو هستی و هر کجا مهمونی هم بریم و چشمت به این دوقلم برسه دیگه حالت رو باید دید!؟ 6- جدیدا خیلی عاشق رورئک ...
7 دی 1392

تبخال

گل پسرم؛ شنبه هفته پیش اول دی ماه 92 بود که صبح دیدم تبخال گوشه لب خوشگلت زده. خیلی ناراحت شدم که چرا این مورد باید به من بره. خودم با کوچکترین ترس، ویروس، دلهره تبخال میزنم. دستت هم خورده بود به اون تبخال و ترکیده بود وسط بالای لبت ی تبخال زده بودی. مدام برات کرم آ زدیم ولی اثر نکرد. مجبور شدیم پما آسکیکلویر که مخصوص تبخال هست بزنیم. هم این تبخال زدنت هم خشکی لبت متاسفانه به خودم رفته و تو هم همیشه پاییز هم پارسال و هم امسال با این مسئله درگیر هستی . گل پسرم سالم باشی عشقم ...
7 دی 1392

تحریم عاطفه

گل پسرم؛ روزهایی که شما رو تو بیمارستان بستری کرده بودند. خیلی فکر کردم به خیلی دوستام و اقوام. به این نتیجه رسیدم تو روزهایی که دردمون شده تحریم اقتصادی و سعی می کنیم حساب دو دو تا چهارتامون رو داشته باشیم. سخت دچار تحریم عاطفه هم شدیم. عاطفه، احساس، ابراز محبت این روزها خیلی خیلی دچار تحریم شده. کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار، محبت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود شعری که از کودکی دوستش داشتم. همیشه دلم میگیره از کسانی که ادعا دارند. از کلمۀ"وقت نکردم" بیزار شدم. خیلی ها بهم پیامک زدند: سلام سحرجان، مهراد چطوره؟ ببخشید وقت نکردم بهتون زنگ بزن...
24 آذر 1392