اولین مهمونی دوتایی
همراه من؛ دوستم خاله الهام که اولش همکارم بود و الان دوست صمیمیم هست فرزند دومش رو 6 ماهی می شد که به دنیا آورده و من شرمنده اش شدم و شش ماه بود که به دیدنش نرفتم. البته دو تا از همکارام معطلم کردند به هر حال عادت ندارم که تبریک مناسبت های دوستام رو تعویق بندازم به خصوص خاله الهام که موقع تولد شما با وجود اینکه آرتین رو باردار بود سریع به دیدنت اومد. بالاخره پنج شنبه یعنی 11/7/ بود که به خاله گفتم که من و مهراد ساعت 11 میایم. روز قبل ی دست بلوز و شلوار خوشگل برات خریدم.داشتیا ولی از این لباسها خوشم اومد و خریدم. دو تا هم عروسک برای تو و الینا. خلاصه پنج شنبه صبح کله سحر اول ناهار رو تهیه کردم چون می دونستم خاله الهام سخت...