مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

بزرگترین جوانمرد من

عکس های ده ماهگی

وقتی توی خونه جا نباشه گل پسر مجبوره بره تو سبد من قراره روزی پزشک گوش و حلق و بینی بشم چون دارم گوش بابابزرگ خوبم رو معاینه میکنم وقتی موهات بلندمیشه شیطون که هستی بیشتر شبیه بچه شیطونها میشی ولی وقتی پدرت زحمت میکشه و موهات رو تو خواب کوتاه میکنه میشی مثل بچه مظلومها با تمام شیطنتهایی که داری.   وقتی این عکس ها گرفته شده که من سرکار بودم. به زودی عکس های جدیدتر رو میزارم.   ...
7 خرداد 1392

مهربونی های به اندازه دریا

دنیا ی وقتهایی خیلی قشنگه و ی وقتهایی هم خیلی زشت. همیشه روی ی پاشنه نمی چرخه. چیزی که تمام سختی هاش رو برای انسانها راحت می کنه مهربونی انسانهایی هست که لطف و محبتی به اندازه دریا دارند. این پست رو فقط برای اون دوستانی می زارم که با وجود مشغله من که نمی تونم زود به زود به وبلاگ هاشون سر بزنم همیشه به وبلاگم میان و من و جوانمرد بزرگم یعنی مهراد جونم رو خوشحال می کنند و مامانش رو شرمنده. از همه دوستام سپاسگزارم که همیشه محبتشون رو توی این یک ساله چه قبل از زایمانم و بعد از زایمانم به من ثابت کردند خیلی خیلی ممنونم و روی ماه خودشون و نی نی های خوشگلشون رو از راه دور می بوسم. دوستان خوبم؛ درسته که نمی تونم زود به زود بی...
7 خرداد 1392

روز پدر

امروز روز پدر هست. البته روز آزادسازی خرمشهر که مصادف هست با سالگرد فوت پدربزرگم(پدر مامان جون) و ماهگرد شما هم بود. پدر چه واژه زیبایی ست. سراسر زحمت، لطف و دریایی از توانایی و نیرو. برای همه پدرهای دنیا اول سلامتی دوم سلامتی و سوم سلامتی و بعد جیبی پر پول خواستارم تا تو این روزگار سخت شرمنده خانواده شون نشند. از خدا برای پدرم، همسرم و پدر همسرم سلامتی، طول عمر، عمر با عزت و ثروت خواستارم. ...
3 خرداد 1392

تولد ده ماهگی+ سومین دندون

عشق من امید به زندگی من ماهگرد میلادت خجسته باد گل پسرم امروز ساعت 35/7 رفتی تو یازدهمین ماه زندگیت. توی این ده ماه با تو بچه گی کردم. از ته دل خندیدم. ی وقتهایی به خاطر بعضی مسایل گریه کردم ولی مثل تو زود فراموش کردم. خیلی از مسائل رو ازت یاد گرفتم. که از ته دل بخندم. زود آشتی کنم (البته این خصلت رو قبلا هم داشتم) و زود یادم بره تلخی های روزگار رو. چه کنیم که سرشت آدمیزاد با تلخی نوشته شده. بگذریم. عشق من دیگه: 1- کلمات رو خوب میشناسی مثلا وقتی میگم برو ماشینت رو بیار، میاری، وقتی میگم برو توپت رو بیار میاری. 2- چند قدم برمیداری و میشینی. البته امروز بیشتر قدم برداشتی 3- عاشق بستنی هستی البته مثل خودم که تابستون...
3 خرداد 1392

روز مادر

سلام گل پسرم خاله مری برام پیغام گذاشته بود" از دست مهراد نمیشه بیای وبلاگت رو برای روز مادر آپ کنی" براش زدم برای شما هم میشه.(خاله مری حامل ی گل پسر خوشگل هست) از صبح تا 5 که مشغول کار هستم وقتی هم از اداره میام اگر غذات تموم شده باشه مشغول غذا درست کردن شما میشم و بعد هم تمام وقت در خدمت شما. روزهایی هم که خونه خودمونیم اول از اداره میرم خونه تند تند غذا میزارم بعد میام خونه مامان جون دنبال شما. شب که میشه و شما میخوابی اصلا نمی فهمم که چطور خوابم برده تا برای شیر دادن شما بلند میشم. انقدر خسته میشم که هر روز میگم شب نمیخوابم میرم وبلاگ مهراد ولی از خستگی بیهوش میشم. خلاصه که شرمنده شما و دوستهای وبلاگی شدم. د...
15 ارديبهشت 1392

اولین پارک

سلام گل پسرم، اولین پارکت رو 92/1/29 وقتی خونه مامان طاهره بودیم رفتید. غروب وقتی دیدم که بی قراری مکنی از پدر خواستم ببرت پارک نزدیک خونه. پدر می گفت از وقتی رفتی تا برگردید نه تکون می خوردی نه حرف(به زبان خودت) می زدی. تاب و سرسره هم صفش طولانی بود نرفته بودید و فقظ ی کم رو چمن نشسته بودید و آمده بودید. پنج شنبه 92/2/12 با پدر رفتیم پارک نزدیک محله خودمون. همه پارک ها خلوت بود و رفتیم تا کمی شما با وسایل پارک بازی کنید. وقتی خواستم سوار سرسره کنم مقاومت کردی و ترس داشتی. بنابراین چند بار با هم سوار شدیم(من هم دلی از عزا درآوردم) فکر کنم خوشت اومده بود چون چیزی نمیگفتی.بعد سوار تاب شدیم و پدر ما رو هول داد و بعد نوبت اله کلنگ بود و...
15 ارديبهشت 1392

تولد 9 ماهگی

عشقم،نفسم،زندگیم به سلامتی و دل خوش امروز ساعت 7/35 دقیقه رفتی تو ده ماهگی. ده ماه پیش هم سه شنبه روزی شما به دنیای ما سلام کردی. گل پسرم با وجودت و بودنت به من زندگی دادی،عشق رو هدیه دادی،زیباترین و پاک ترین ترانه های دنیا رو برام میخونی. عشقم، زندگیم با بودنت نه دیگه یک رنگه و نه دیگه روال عادی رو داره.هر روزم شده هزار رنگ اون هم رنگ های شاد و خوشگل و هیچ روزم مثل روز قبلش نیست چون هر روز یک کار جدید انجام می دی و من غرق عشقت کردی. امسال دیگه روز مادر رو قشنگ درک میکنم. هر سال که پدرت برام هدیه می خرید بهش می گفتم آخه من که مادر نیستم و پدرت هم می گفت خانم خونه که هستی.ولی امسال مادر هستم. البته حالا حالا مونده تا مثل ماما...
3 ارديبهشت 1392

چکاب ماهیانه

گل پسرم امروز وقت چکاپ ماهیانه ات بود. البته من هر دو ماه می برمت پیش دکتر خودت. امروز خاله زینب هم با ما همراه شد. متاسفانه دیر رسیدیم مجبور شدیم زمان بیشتری رو منتظر بمونیم. طبق معمول تا رسیدی تو مطب چشمت به نی نی ها افتاد مطب رو روی سرت گذاشتی. دیگه ی جاهایی میخندیدم ولی خنده از خجالت. فکر کن بلند بلند گاهی حالت فریاد می گفتی ادّه. دَدَه. دِدَه. ابه. ای خدا از دست این پسر خوشگل. جالب اینکه تام و جری که از تلویزیون مطب پخش می شد رو همیشه وقتی می ری طوری می بینی و سر و صدا می کنی انگار هر روز داری تام و جری میدیدی. خلاصه که بعد از وزن که 9/500 کیلوگرم بودی و گرفتن اندازه سر که 45 بود و قدت که 70 بود رفتیم پیش دکتر فتحیِ مه...
1 ارديبهشت 1392

تولد هشت ماهگی

ببخشید که با تاخیر آپ شدیم چون این ماه مسافرت اصفهان بودیم. شنبه 3/1/92 ساعت 35/7 شما رفتی تو هشت ماهگی. برخلاف اینکه این ماه هم نوروز بود و هم سفر بودیم و هم با عمه اینها همراه بودیم. توی این ماه : 1- وقتی صدات می کنیم مهراد دیگه خوب میشناسی. 2- وقتی میگم بیا لالا کن بهت شیر بدم رو شکم میآی می خوابی. 3- تو جمع خودی حسابی شیطنت می کنی و تو غریبه ها خجالت می کشی. 4- حالت عادی وقتی می خوای لباس بپوشی گریه می کنی ولی وقتی میگم میخوایم بریم ددر آروم میشی. 5- با پدرت خیلی خیلی دوستی . 6- دَ می گی یعنی ددر بَ بَ می گی که هنوز کشف نکردم یعنی چی. من چون زیاد می گم بابا شاید یاد گرفتی ولی نمی دونی باید کی بگی. 7- ...
6 فروردين 1392