شش ماهگی
پسر گلم. شش ماه گذشت. شش ماه از شیرین ترین عمرم گذشت. مادر بزرگ مهربونم رو خدا رحمتش کنه. جمله ای بهم گفت که بعد از 7 ماه از فوتش همیشه تو گوشم زنگ میزنه. همیشه وقتی بهش میگفتم: مادر چقدر دلت شور میزنه؟میگفت بزار مادر بشی. مادر نیست تا ببینه مادر شدم. و چقدر مادر شدن سخته. فهمیدم باید از خودت بگذری. تا آرامش رو به عشقت، نفست و همه زندگیت برسونی. هیچ وقت تو دوران بارداریم برام مهم نبود بچه ام شبیه من باشه یا شبیه پدرش. برام مهم بود سالم باشه و باشه. باشه تا زندگیمون رو رنگین کمونی کنه. خدایا شکرت از بودن پسر گلم تو زندگیمون شاکرت هستیم. باز هم این ماه روز رفتنم به بیمارستان رو مرور کردم. هر چند آخرا زیاد دوران خوبی نداشتم . خدایا کمک کن...