مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

بزرگترین جوانمرد من

اولین زاد روزت خجسته باد

1392/5/5 18:58
نویسنده : مامان سحر
413 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرم؛ عشقم؛ امیدم، بهترینم

چه بگویم که بتوانم زیبایی خلقت خدای یکتا را ستایش کنم؟

فرشته ای که با آمدنش حال و هوای زندگی مان را تغییر داد؟ با خنده هایش، با گریه هایش.

اگر 8 ساعت خوابم تبدیل به 7 ساعت می شد حملات میگرنی امانم رو می برید. ولی حالا؛ بیشتر از 3 ساعت خواب شبانه ندارم ولی دیگر غصۀ کم خوابی را نمی خورم. زیرا مادرم و دل نگران فرشته ای چون تو.

زیبایم اولین زاد روزت هم فرا رسید.

از چند روز قبل سخت مشغول فعالیت و تدارک جشن میلادت بودیم.

مدتی پیش خاله هام خواستند بعد از افطار برای تبریک تولدت بیان و پدر گفتند نه باید از افطار بیان. (البته ما هم خیلی خیلی مزاحم خاله هام شده بودیم)

یک شنبه به نظافت خانه پرداختم.دوشنبه خرید کردیم. سه شنبه اداره تا غروب نگهم داشتند و چهارشنبه هم یکسری از کارهای پنج شنبه رو کردم مثل خرد کردن هویج، تهیه سالاد ماکارونی، سبزی خوردن پاک کردن و همچنین با پدرت رفتیم مرکز خرید نزدیک خونه و کلی برات هدیه تهیه کردیم.

پنج شنبه ساعت 35/7 ناگهان از خواب پریدم و به یاد یکسال پیش افتادم که درست در چنین ساعتی سه شنبه مهراد عشقم به دنیای ما سلام کرد و ناگهان قطره اشکی صورتم رو تر کرد و از خدا خواستم خاله مرجان هم زودتر این طعم رو بچشه.

خلاصه ساعت 9 شما رو بردم خانه مامان جون و برگشتم و به تدارک غذا پرداختم. اول مرغها رو سرخ کردم و درست کردم و سوپ رو حاضر کردم. ماست و خیار و با کمک پدر پنیر و کره و خرما و گردو و ... رو تو ظرفها ریختیم و سلیفون کشیدیم.

ساعت 6 اولین مهمونمون دایی محمدرضا دایی مجرد من بود. پدر و دایی رفتند تا کیک رو تهیه کنند و من و مامان جون خاله اعظم که بعد از دایی دومین مهمون هامون بودند سفره رو پهن کردیم.

بعد خاله زینب و زهرا اومدند و یواش یواش دیگر مهمون ها.

مامان طاهره و بابا بهروز هم اومدند کلی ما رو خوشحال کردند بعد خاله زهره و علی اکبر و آتنا و شوهر خاله زهره و خاله معصوم و عمو و خاله زیبا. دیگه همه جمع بودند سر سفره افطار و من هم خدا رو شکر کردم که همه دعوتم رو پذیرفتند و خدا رو شاکر که یک سال به خوبی و خوشی گذشت.

خاله زنیب و زهرا هنر گرافیستیشون رو برامون خرج کردند و برات هم کارت تبریک با دست های خوشگلشون تهیه کردند و هم تصاویری گرافیکی تهیه کردند و روی نوشابه ها و وسط سفرها گذاشتیم و هم یک برگه تا همه خاطراتشون رو برات بنویسند. واقعا سنگ تموم گذاشتند و البته چهارشنبه شب هم خونه رو تزیین کردند.

به کمک همه ظرفها شسته شد و موقع آوردن کیک شد.

شمع یکسالگی رو گذاشتیم رو کیک و هر چی گفتیم فوت کن بلد نبودی و پدر قبول زحمت کردند.

بعد موقع بریدن کیک شد و وقتی کارد رو با کمک همدیگه گرفتیم مدام با گریه می گفتی : جیزه جیزه!

و بعد هم موقع باز کردن هدایا.

- بابا بهروز و مامان طاهره : یک ماشین کنترلی موزیکال خیلی خوشگل

- باباجون و مامان جون : 100 هزار تومن هدیه نقدی

- دایی محمدرضا: یک اتوبوس موزیکال با چراغ های سه بعدی

- خاله زیبا : یک ماشین خاکبرداری موزیکال خیلی زیبا مثل اسمش

- علی اکبر و آتنا جون: هدیه نقدی

- خاله معصوم هم هدیه نقدی

خاله زهرا و زینب گل و مهربون زحمت کش هم یک تاب خوشگل موزیکال که تا 7 سالگی هم استفاده میشه.

همکاران من هم هدیه نقدی دادند.

و من و پدر هم : یک دست تی شرت و شلوارک و جوراب (ست هم)، یک عدد تانک(البته فکر کنم پدر برای خودش گرفته) و یک لگوی خیلی بزرگ.

مهمونی ساعت یک ونیم نیمه شب به پایان رسید و همه ما رو تنها گذاشتند.

تو اون جمع جای سه نفر خیلی خیلی خیلی خالی بود و اون عمه جون و صدف و عمو مرتضی بودند که واقعا جای خالیشون حس می شد.

عمه ممنون که اولین نفری بودی که صبح روز پنج شنبه تولد مهراد جون رو تبریک گفتی.(و من شرمنده که هنوز نتونستم زنگ بزنم و تبریک بگم)

پسرم بهترین ها رو برات آرزو می کنم نه برای امروزت بلکه برای فردای هر روزت.

امیدوارم چه ما بودیم چه نبودیم همیشه موفق و شاد و سلامت باشی و غصه ها رو حساب نکنی چون بعدش حتما ی شادی بزرگ قرار گرفته.

عاشقانه هم من و هم پدرت و هم مادربزرگها و پدربزرگ ها و خاله ها و عمو دوستت داریم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان رادمهر
8 مرداد 92 12:59
رادمهرجان فرشته کوچک اولین سالروز زمینی شدنت مبارک.بهترینهارا در کنار سایه گرم پدر و مادر مهربانت برایت آرزومندم.


ممنونم مامان خوبم
مامان کورش
12 مرداد 92 0:14
عزیزم تولدت مبارک.

عکس جدید از گل پسر بذارید.


ممنون مامان مهربونم چشم
مریم مامان محمد مانی
12 مرداد 92 15:07
............................................(این جا خالی هارو شما فحش بخون)
بی تربیت جای منو مرجان و مانی پر بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


به خدا یهو شد. ان شاء اله سال آینده. شما تشریف بیارید برای تبریک به دنیا آوردن مهراد بقیه اش رو چشم.