مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

بزرگترین جوانمرد من

روزهای پر ترافیک

1392/3/28 13:12
نویسنده : مامان سحر
306 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها خاله ها سخت مشغول مطالعه و تلاش برای رقابتی بزرگ به اسم کنکور هستند.

من که سخت شرمنده شون هستم. توی این یک سال خوندند ولی چه خوندنی. ما که به خاطر کار پدر همیشه خونشون بودیم و بودن ما هم همیشه با سر و صدا همراه هست. خاله های صبوری هستند که هیچ وقت نه تنها حرفی نزدند بلکه با شادی و خنده قربون صدقه شما هم می رفتند.

سه هفته گذشته وقتی از سرکار اومدم خونه. دیدم وای!مامان جون غذا نخورده و حسابی رنگ به چهره نداره. بنده خدا سابقه معده درد و پوکی استخوان هم که داره. حسابی ناراحت شدم. از طرفی هم می دونستم هم نگران مراقبت شما هست و هم نگران درس خاله ها. بهشون پیشنهاد دادم ی مدتی در هفته برن منزل خواهرشون (خاله های من)عمه ام و .... بنده خدا می گفت چقدر برم با مهراد مهمونی تا خونه خلوت باشه بچه ها درس بخونند؟

تو اداره یهو یاد خاله اعظم مهربونم افتادم. بهشون زنگ زدم و با هزاران هزار شرمندگی خواهش کردم برای یک ماهی هفته 3 تا 4 روز بیان خونه تا هم مامان جون استراحتی کنند و هم خاله ها برن کتابخونه درس بخونند.بنده خدا خاله اعظم هم با مهربونی بی پایانش قبول کرد.(البته خاله جون مجرد هستند)ولی ما همیشه سعی می کنیم از این مسئله سوء استفاده نکنیم.

وقتی به پدرت گفتم استقبال کرد. چون واقعا مامان جون خسته شده بودند. این رو البته دو رو بری ها درک نمی کنند و وظیفه می دونند. بعضی ها که ادعا دارند ما که بچه همسایه مون هم نگه می داشتیم ولی برام جالبه چرا الان دور و بر ما پیداشون نمیشه! عیبی نداره روزگار اون روش هم نشون میده.

خلاصه که فعلا با همکاری همه مامان جون، پدرت، باباجون و خاله ها و خاله اعظم این مدت به خوبی داره سپری میشه.

از طرفی هم صاحبخونه زنگیده بود که 10 میلیون امسال اضافه تر بدید و بمونید که دستشون درد نکنه تو شوک حسابی من و پدرت رو بردند. که باز هم پدرت مثل همیشه مهربونی کرد و تلاش کرد هم به من و هم به شما فشار وارد نشه و قرار شد 2 میلیون باز هم بدیم به علاوه 250 هزار تومن هر ماه. که مثل همیشه مامان جون یاری رسوندند تا به پدرت هم فشار نیاد.

مامان جون با وجود اینکه باز هم به زحمت می اوفتند ولی دوست هم ندارند که شما از الان رهسپار مهد بشید. پدرت هم نگران رفت و آمد من و سختی شما بود.

در هر صورت این روزهای پر ترافیک به خیر داره خلوت میشه و خدا رو شکر می کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ساجده
28 خرداد 92 15:43
انشاالله كه خواهراي مهربونت تو كنكور رتبه بيارن و به خواسته دلشون برسن
دستشون درد نكنه خدا انشاالله بهشون عوضشو بده
اي خواهر از اين آدما اطراف همه هستن كه فقط ادعاي خوب بودن رو دارن ولي به وقتش نيستن كه ي آبي دستت بدن بيخيال
انشاالله هميشه سايه پدر و مادر ومهربونت بالا سرتون باشه


ممنون از درک متقابلت. ممنون به همچنین برای شما رو