مهرادمهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

بزرگترین جوانمرد من

رعد و برق و خدا

1393/3/10 17:58
نویسنده : مامان سحر
1,009 بازدید
اشتراک گذاری

پهلوون من،

مدتها پیش داستان معروف دختر و خدا رو مطالعه کرده بودم و نمی دونستم ی روزی این داستان برای خودم تکرار شدنی میشه.

دو هفته پیش من و شما با کالسکه داشتیم به سمت خونمون می رفتیم که یهو هوا طوفانی شد و رعد و برق شروع شد و تو ترسیدی.

برای اینکه این ترس رو ازت دور کنم.

گفتم مهراد خدا داره از من و تو عکس میگیره.

گفتم آسمون رو نگاه کن. ببین ببین

و زود بغلش کردم و ی ژست تو وسط خیابون با هم گرفتیم و خندیدیم. و همون لحظه خدا شرمنده ام نکرد و رعد و برق زد. بهت گفتم مامانی خدا با رعد و برق عکس میگیره.

ساعتی گذشت و تو یهو تو خونه به پدرت گفتی : بهمن خودا عکس من سح.

پدرت با تعجب نگاهم کرد و وقتی جریان رو گفتم. پدرت خیلی متاثر شد.

خدایا امیدوارم بتونم پسری رو تربیت کنم که همیشه عکس های خوب و خیر ازش بگیری. آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ساجده
11 خرداد 93 0:10
چه جالب اميدوارم هميشه زير سايه خداوند باشيد